ستار بهشتی | اعدام یک وبلاگ برانداز


بعد از ظهر جمعه های دهه پنجاه، کودکی من، صرف دیدن سریال چاپارل با خانواده بود. هیچ جریمه ایی بدتر از محروم شدن از دیدن این سریال برایم متصور نبود. من همیشه طرفدار سرخپوستها بودم. خوشبختانه یک کابوی مکزیکی برای این خانواده در مزرعه کار میکرد. این برای من رل بهانه توجیح علاقه ام به آن را بازی میکرد. گمان میکنم که ستار هم اگر انشای همیشگی، علم بهتر است یا ثروت؟ را داشته، پر کرده با ستایش از علم. همه آنهایی که در ثنای علم نوشتند، علمدار آزادی شدند و افرادی که ثروت را ترجیح دادند، «عالم» شدند و در راستای ثروت اندوزی، آزادیخواهان را به دار آویختند.
ولی خبر اعدام ستار. ازشما چه پنهان، چند سالیست از اخبار اعدام و شکنجه و تجاوز و … در جمع حوری آخوندی فرار میکنم. نزدیک بود، خودم در آن غرق شوم. آنهایی که بمانند من، در اوان نوجوانی، ناخواسته تظاهرات 17 شهریور را از نزدیک دیدند و بعد از آن تصاویر افرادی که گفته میشد در تظاهرات به گلوله بسته شده اند و پس از انقلاب یورش ریش و پشم مسلح به آزادیخواهان و اخبار تمام ناشدنی اش در این رابطه را تجربه کرده اند، حتما این را درک میکنند. چرا که در این سی و چند ساله، یکروز را بدون اعدام شدن و .. سرنکردیم. پس از آخرین سرکوب گسترده در پی انتصاب احمدی نژاد و دیدن دهها ویدئوی اعدام خیابانی هم میهنانم، شب و روز برای آنها گریه کردم. برای ملتی که شایسته آزادیست و اینچنین به گلوله نفت آلود بسته میشود. داشتم بقول معروف دق میکردم. هیچ دلم نمیخواست زنده بمانم و باز و باز و باز شاهد باشم. ناگفته نگذارم که در پیشگاه همه آنهایی که هنوز، نه تنها این اخبار را میشنوند بلکه در راستای گسترش آن از جان خود مایه میگذارند، سر تعظیم فرود میاورم. آنهایی که بیش از جان دوستشان دارم.
از روزی که خبر اعدام ستار را شنیدم، تلاش کردم آن را دور بزنم. از یک سو در ستایش از او بسیاری نوشتند و از سوی دگر هراس داشتم دوباره خرابم کند و بر زمین بکوبدم. برای همین خودم را قانع کرده ام به عقب و سیل کشته شدگانمان نگاه نکنم و به پیروزی خیره شوم. خاکسپاری و بزرگداشت باشد برای روز پس از آن. ولی آخر کجای دنیا اینگونه گلهای سرزمینشان را پرپر میکنند. چندین بار به تصاویرش نگاه کرده و نوشته هایش را خواندم. دست آخر تسلیم اش شدم. چرا که لاشخورها بر سر مزار او نیز، نشسته اند. یک سری به وبلاگ یادنامه بادبان، یک سرکی به سایت بالاترین که حسابش را بمانند بمانند بسیاری از براندازان بسته و آخرین لینک اش در آزادگی و به وبلاگش زدم.
سخنان بادبان درباره او آرامش بخش نبود و خشم مرا افزود. چرا که نه تنها با پررویی تمام، نه تنها سایت بالاترین درباره قتل او موضوع «داغ» زده بلکه هفت خط امامیهای جبهه رفته و سیلی خورده سبز عبا، او را «شهید جنبش خط امام» اعلام کردند. البته بعدش، موضوعهای داغ ماست مالی درباره قتل اش زدند، تا ساده دلانی که لختی احساس کردند، بالاترین دلش برای وی سوخته و قتل اش را محکوم میکند، درسی تازه دهند. ولی حداقل کامنتهایش در این رابطه را «پاکسازی» میکردند. یا دست کم، خاک پاشی سیاسی برادر جررررمنی «شناسنامه بالاترین» – بگذریم که واژه ایی آلمانی نمیداند – در قالب کامنت زیر لینک اش را، حذف میکردند. جا داشت که در موازای این «جهاد مجازی»، مزدور اطلاعاتی هلند نشین خامنه ایی و مشتری همیشگی دکان فحاشی لمپنی آخوندی، کاربر آبنوس، با نام مستعار انف. مینوسپهر، او را بمانند صانع ژاله، بسیجی مینامید، تا «صحنه» تکمیل شود. یا اینکه کاربر آرون، (با شناسه جدید و بسته نشده بخاطر چند حساب) لابی نایاکی رژیم را میاوردند که بگوید، خودش خودش را کشته است.
اوباشهای سبز آخوندها به او یورش برده بودند که: «انقلاب (بخوانیم براندازی رژیم. از من) یعنی روز از نو روزی از نو!! یعنی سال57،یعنی اربابان جدید، یعنی استبدادی دیگر،یعنی تسلط اوباش …این بار خطر تجزیه را هم به همراه خواهد داشت..» شناسنامه بالاترین، جرمنی به صحنه شتافته و به دروغ مینویسد: «موسوی و کروبی بارها بر حق حاکمیت مردم و تغییر قانون اساسی این نظام تاکید کرده اند» چندبار این آقایان گفته و اعلام بدارند که بدنبال بازگشت به دوران طلایی کلت و کیک هستند؟ دروغ که حناق نیست. ستار پاسخ میدهد که : «( ایندو از روز نخست) اظهار داشتند درچهار چوب نظام فعالیت ومبارزه می کنند». ولی گوش اینها به فرمان رژیم است. ادای اپوزیسیون درمیاورند تا بتوانند اپوزیسیون واقعی را بکوبند و در دنیای مجازی و در سایت بالاترین برای اخراج براندازان، از این موضع، عمامه سبز بر زمین کوبند.
در همان وبلاگش، در همان چند سطر نخست، آشکار میشود که چرا ستار خاری بود در چشمان آخوندها و آنها اعدامش کردند. مینویسد: « بعداز 22خرداد سال 1388 که تقلّبی در آرا مردم صورت گرفت و چه بسیار مردم که به ظاهربرای پس گرفتن رای خود آمدند، ولی امید به تغییر این نظام داشتند! چه عزیزانی که به آرزوی رهایی ازنظام ظالم پا به میدان گذاشتند..» به روشنی اعلام میدارد که «…اصلاحات شناسایی مخالفان بود و سپس سرکوب آنان». پر واضح است که دکان اصلاح طلبی مجازی نیز، برای یافت آیدی براندازان برپا شده. شوربختانه آنانی که به مقاومت سراسری وصل نیستند، به دام سربازان بدنام اطلاعات آخوندها میافتند. حفظ اطلاعات شخصی و امنیت در جهان وب، بسیار مهم است.
دست آخر، بزرگترین گناه اش، همانا درک او از چگونگی براندازی «نظام»، علت تلاش برای مصادره کردن اش و یا توهین به او از جانب اپوزیسیون قلابی رژیم است. با هم بخوانیم: « نظامی که باخون برسرقدرت نشسته با خونریزی حکومت را ترک خواهد کرد… درآخر اگر مبارزه ما قرار است برای تغییر سیاست های نظام باشد، فرق نمی کند این نظام دست موسوی یا خامنه ایی باشد، چون چهارچوب وقواعد آن یکی است. هدف ما برای رهایی تغییر درکلّیت نظام باید باشد.» همان درکی که به کشتار همه آزادیخواهان از روز به قدرت خزیدن خمینی تا کنون انجامیده است: اصلاح ناپذیری نظامی نامشروع و ناچار بودن از مبارزه مسلحانه برای سرنگونی تام و تمام رژیم.
ستار بهشتی در روزهای قبل از دستگيری در وبلاگش نوشته بود: «ديروز بنده را تهديد می کنند به مادرت بگو به زودی رخت سياه بايد بپوشد، دهان گشادت را نمی بندی… هرکاری بخواهيم می کنيم… شما بايد خفه شويد و اطلاع رسانی نکنيد وگرنه خفه خواهيد شد بدون نام ونشان!… روز و شب تلفنهای تهديدآميز قطع نمی شود… بنده به عنوان يک ايرانی می گويم من نمی توانم در برابر اين همه مصيبت سکوت کنم. بنده می گويم آقايان شما زياد وراجی انجام می دهيد و با اين اراجيف کشور را به نابودی کشانديد. من سکوت نمی کنم حتی اگر قرار به رسيدن لحظه مرگ من باشد در هرکجای دنيا که باشم و تهديد از طرف هرکسی باشد برای بنده اهميت ندارد. آقايان دهانتان را ببنديد ظلم نکنيد تا افشاگری نکنيم.
… از هر روز بازداشت، شکنجه، زندان و اعدامهای دسته جمعی سخنی به ميان نمی آورند، زندانيان سياسی را در بدترين شرايط و بدترين وضعيت قرار می دهند برای شکسته شدن آنها… می گويند دختران و اعضای خانواده را بازداشت می کنيم. شعار آنها اين است. ما بازداشت می کنيم، شکنجه می دهيم… چرا شما از حکومت به پايين نمی آييد… شما بازداشت نکنيد، شکنجه ندهيد، سلاخی نکنيد تا اطلاع رسانی هم نشود. در غيراين صورت نه تنها اطلاع رسانی می شود بلکه به زودی بساط ظلم شما بر سرتان فرو خواهد ريخت… بدانيم يک بار به دنيا می آييم و يکبار می رويم ولی چه خوب است در اين يک بار با شرف زندگی کنيم و با عزت بميريم».
اعدام ستار هم تاکیدی است بر راه انتخاب شده مبنی بر اصلاح ناپذیری فاشیزم دینی، لزوم سرنگونی قهرآمیز آن و هم دست خیلی ها را بیش از پیش رو میکند. از فاشیزم دینی که حتی یک وبلاگ را تهدیدی برای خود میبند و دست به قتل او میزند تا خودفروختگان بزدل اینترنتی اش را . درست است که رژیم این ستاره بهشتی را قتل رساند ولی خاک پاک ایران زمین، هنوز که هنوز است، ستارها به آسمانها و زمین هدیه میکند.
«زنده وپاینده ایرانی و ایران جانم فدای ایران»